• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سیدعبدالعلی حسینی سواره

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سیدعبدالعلی حسینی سواره
S.abdolali.savare
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۵۰/۰۹/۰۷ روستای اسکندری
تحصیلات پایان راهنمایی/حوزوی
وضعیت تاهل توضیحات
نوع عضویت بسیجی
مسئولیت توضیحات
شهادت ۱۳۶۶/۱۲/۱۱ سلیمانیه عراق
محل دفن شهر چرام




۱ - سرگذشت نامه

[ویرایش]

هفتم آذر ۱۳۵۰، در روستای اسکندری از توابع شهرستان کهگیلویه به دنیا آمد. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش زبیده نام داشت. تحصیل در مقطع ابتدائی را در سن شش سالگی و از دبستان آرش کمـــــــانگیر روســـــــتـای زادگاهش آغاز کرد. خانواده او باتفاق ،پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شهرک چرام نقل مکان کرد . مقطع ابتدائی را در آموزشگاه منتظری شهرک با موفقیت به اتمام رساند. به منظور ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی وارد آموزشگاه علامه طباطبایی محل سکونت خود شد. پدر شهید تعریف میکند: در سال ۱۳۵۴ بیست و پنج ساله بودم به منظور امرار معاش خانواده در شهر گچساران به کارگری مشغول شدم ایام محرم بود و نماز مغرب و عشاء را در مسجد صاحب الزمان آن شهر ادا میکردم. در یکی از شبهای اول ماه ، تعدادی از روحانیون طلاب را مشاهده کردم که به صورت دسته جمعی وارد مسجد شده و نماز را به جماعت برگزار کردند. از یکی از آنها سؤال کردم در این شهر مسافر هستید ؟ گفت: گروهی هستیم که برای تبلیغات دهه محرم آمده ایم و انشاء الله قصد داریم در شهر و روستاهای اطراف در مجالس عزاداری مردم شرکت کنیم. با مشاهده آن صحنه و جلال و جبروت و اخلاص آن ،روحانیون دستم را به آسمان بلند کردم و از خدای بزرگ درخواست کردم فرزندم عبدالعلی را در پناه خودت حفظ كن من هم با تو عهد می بندم وقتی بزرگ شد و به سن لازم رسید او را به مدرسه علمیه بفرستم تا مبلغ اسلام و احکام شریعت گردد ولو اینکه در این را د به شهادت برسد. (زیرا روحانی بودن در آن زمان سخت بود و مورد تعقیب عوامل رژیم شاه بودند) جالب اینجاست که فرزندم عبدالعلی هنوز چهار بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود در آن زمان هنوز انقلاب پیروز نشده بود و جنگی نیز اتفاق نیــا فـتـاده بـود و حوزه علميـه حـجـه الاسلام تقوی در شهر دهدشت هنوز تاسیس نشده .بود. عجب نذری عجیب پذیرشی از جانب خداوند متعال!!

بعد از پایان تحصیلات راهنمایی با مشاهده تعهد و تقيدش به اعمال مذهبی و رفتار و کردار شهید که فراتر از سنش بود به این نتیجه رسیدم که نذرم را اداء و به عهدم وفا نمايم. لذا موضوع را با سید در میان گذاشتم او که انگار منتظر چنین فرصتی بود با ذوق و شوق فراوان خود را آماده ثبت نام در مدرسه علمیه ولی عصر (عج) دهدشت کرد. شهید تصمیم ،گرفت، تحصیلات کلاسیک را همزمان با تحصيل علوم ديني ادمه دهد. لذا به صورت متفرقـــه تـــا آستانه اخذ مدرک دیپلم ادامه داد . فعالیتهای سیاسی و مذهبی ایشان گسترده بود. در هر مراسمی که بر پا بود شرکت میکرد. خصوصا در نماز جمعه فعالانه حضور می یافت. او تعصب زیادی به رعایت حجاب و غیرت مذهبی داشت. پدر شهید در ذکر این خصیصه می گوید : شهید در اعتراض به عملكرد كشور تركيه اسرائيل و آمریکا در رواج بی بند و باری جنسی و به مسخره گرفتن حجاب و تحت فشار بودن زنان محجبه، نامه ای تنظیم و به دفتر رادیو بی بی سی در لندن ارسال کرد. در سال ۱۳۶۵ رادیو بی بی سی قسمتی از نامه شهید را قرائت کرد. صدای اعتراض او را به گوش جهانیان رساند. در طول حیات عزت آفرینش دو بار از طریق بسیج سپاه پاسدارن شهرستان کهگیلویه عازم میادین خون و شرف گردید. بار اول از ناحیه پا مجروح شد که پس از بهبودی نسبی مرغ جانش آرام و قرار را از او ربود و مجددا به عنوان روحانی تبليغات عازم جبهه شد. در کنار امور تبلیغی به امور رزمی نیز می پرداخت رزمنده ای تمام عیار بود. وی نمی توانست تنها در حجره بماند، یا خودرا محدود به تبلیغ کند. یازدهم اسفند ۱۳۶۶، در سلیمانیه عراق بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در شهر چرام شهرستان زادگاهش واقع است.
St.hosini.savare

۲ - تجارت با خدا

[ویرایش]

راستش در آن لحظه اهمیتی برایم نداشت که چه به سرمان خواهد آمد. اما انتظار هم نداشتم که واقعاً آنچه میخواهم بعد از این همه سال، روبه رویم تجسم پیدا کند. اما یادم است که با تمام وجود گفتم، خدایا، حاجتم را بده! از آن مراسم هایی بود که یک روحانی دعوت شده از قم سخنرانی می کند و بعد هم مداح مرثیه میخواند. آن زمانی بود که هتک حرمت به حوزه های علمیه می شد و طرح سربازی اجباری روحانیون به شدت در کشور مطرح شده بود. خیلی وقت از آن هتک حرمت به مدرسه فیضیه ، نمی گذشت و خیلی ها به خاطر ترس از رژیم، بریده بودند از روحانیت. ماه مبارک رمضان بود و برای ما که وضعیت مالی خیلی بدی داشتیم و باید به شدت کار میکردیم، روزه خیلی فشار می آورد. برای کسی مثل من کار کردن در شهرهای دور و نزدیک، تنها راه منطقی به دست آوردن روزی بود. من از روستا به شهرهای مجاور استان خودمان، کهگیلویه سفر می کردم و آن شب در گچساران بودم. مسجد شهر گچساران یکپارچه مشکی پوش شده بود و انصافاً مردم خوب به مسجد آمده بودند. همان طور که منبری سخنرانی می کرد، من خواسته ام را در دلم با خدا درمیان گذاشتم و گفتم: خدایا، تو این حاجت من را روا کن! این را خواسته ام با تمام وجود. خواستم که معامله ای خدا با من بکند و این جنس را از من بخرد. خواسته من بی ربط هم به حرف های سخنران راجع به معامله با خدا نبود. خدا تازه پسری به من داده بود که اسمش را گذاشته بودم عبدالعلی. اسمش را به این نیت گذاشته بودم که نوکر آقا امیرالمؤمنین بشود. آن زمان هیچ نمی دانستم که قرار است بچه را در شش سالگی بفرستم به مدرسه آرش کما نگیر؛ آن هم مدرسه های آن زمان. مدرسه های مختلط با معلم های زن سپاه دانشی؛ پشت یک میز، سه نفر می نشستند؛ دو دختر در کنار و یک پسر وسط. چه بچه ای تربیت م یخواهد بشود، خدا عالم است. هیچ هم نمی دانستم که چند سال بعد انقلاب خواهد شد و ما از روستای چم کلگه به شهرک «چرام » خانه می کشیم و از کلاس سوم به بعد عبدالعلی در مدرسه شهید محمد منتظری درس م یخواند. بعد هم دیگر از یادم رفته بود که اصلاً آن شب مبارک ماه رمضان، چه از خدا خواسته و چه معامله ای کرده بودم. کی یادش می ماند؟ عبدالعلی درسش خیلی خوب بود و بعد از گرفتن مدرک پنجم ابتدایی، او را به مدرسه راهنمایی علامه طباطبایی شهرک چرام فرستادم. با اینکه خیلی از کسانی که وضع مالی بهتری نسبت به ما داشتند، حتی نمی گذاشتند بچه از ابتدایی بیشتر بخواند و به فکر این بودند که پسر از نظر مالی کمک کار خانواده شود، نه خودش باری روی دوش خانواده بگذارد.
عبدالعلی یک روز که از مدرسه به خانه برگشت، گفت که تصمیم گرفته برود حوزه علمیه. سرش را پایین انداخته بود. من مات و مبهوت نگاهش کردم. کدام حوزه؟ حوزه علمیه. با خودم فکر کردم چرام که حوزه ندارد. او پاسخ داد: دهدشت حوزه علمیه دارد. می روم آنجا. بعد هم گفت که البته قصد دارد دیپلمش را همزمان بگیرد. در همین لحظه بود که آن شب ماه مبارک و آن فضای یک پارچه مشکی پوش به ذهنم خطور کرد و برایم یقین شد که خدا جوابم را داد؛ آن شبی که روحانی داشت راجع به معامله با خدا حرف میزد و من به دلم افتاد که از خدا بخواهم که بچه ام را به حوزه علمیه بفرستم تا در راه معصومین تلاش کند و بشود سرباز حضرت مهدی. دقیقاً آنچه خواسته بودم و فراموش کرده بودم، حالا برآورده شده بود. آن روز، آن خواسته و اجابت، برایم مجسم شد و هیچ نمی دانستم که چند وقت بعد، درحالیکه هنوز یک سالی نیست که به تکلیف رسیده، با خدا معامله سنگین تری خواهد کرد؛ آن روزی که همراه با سایر رزمندگان به جبهه های جنوب اعزام شد و آن روزی که در عملیات بیت المقدس به خط دشمن حمله کرد و در حال پیشروی، دشمن بمباران شیمیایی کرد؛ آن روزی که جسم شیمیایی شده اش را برایمان آوردند و به گلزار شهدای چرام تشییعش کردیم و آن روز که جگرم داشت می سوخت که او رفت و هیچ چیزی از خودش در دنیای فانی به جا نگذاشت. آن روز متوجه شدم که نه تنها آنچه خواسته ام را به من داده اند، بلکه بالاتر از آن را. معامله ای که با خدا کرده بودم را پذیرفته بودند. این را از آن جایی فهمیدم که درست مقابل مزارش وصیتنامه اش را خواندند که خطاب به من و مادرش نوشته بود؛ اما شما ای پدر و مادر عزیزم! تو ای مادری که شب ها نخوابیدی و در فکر راحتی من بودی، تو ای مادری که شیر به من دادی و امید داشتی عصای پیری تو باشم! و تو ای پدر با دست پینه بسته که شب و روز کار و زحمت و تلاش می کردی! می دانم که داغ فرزند آسان نیست. زیرا فرزند پاره جگر است، اما این را بدانید که من امانتی بودم کنار شما و شما باید این امانت را پس می دادید؛ حال چه بهتر که این امانت را در راه خود خدا دادید.

۳ - گزیده هایی از وصیت نامه شهید

[ویرایش]


۳.۱ - راز و نیاز با خداوند


اللهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمـــــــد و مــــاتي ممات محمد والمحمد. خدایا بار دیگر قلم بر میدارم و وصیت نامه خودرا تجدید مینمایم، این بار وصیت نامه آخر را می نویسم خدایا این بار با دلی پر از خون می نشینم تا با تو که معشوقم هستی رازو نیاز کنم و از تو بخواهم که دیگر تحمل دوری ندارم . خدایا ، هرروز عزیزانم را از کنارم می بری ،کاروانی که به راه افتاده است من از پای فتاده ای هستم که هنوز به منزل مقصود نرسیده ام. خدایا ، بار گناهانم سنگین است و من عاجز و ناتوان هستم، اگر تو مرا کمک نکنی، پس کی چه کسی دست مرا خواهد گرفت. پروردگارا : بار گناهانم از کوههای سر به فلک کشیده بلند تر است و کارهای خیرم از پر کاهی سبکتر . پروردگارا : اگر اینها با ترازوی ارحم الراحمين تو سنجیده شود و اگر پای مقیاس به میدان آید من بیچاره ام. پروردگارا یارانم ، برادرانم ، فرماندهانم همه رفتند و من در ته این ،قافله لنگان لنگان مانده ام. پروردگارا : به این دنیا نگاه میکنم ، می بینم بی وفاست و خانه قرار ،نیست به آخرت می نگرم می بینم که حق است و آنجا خانه قرار است . پروردگارا : دادگاه بزرگ عدالت تو را احساس می کنم که مرا محاکمه میکنند و از تلف کردن این عمر گرانمایه که بدون هیچ سودی تمام کرده ام، حسرت می خورم و از گناهانم پشیمانم و ندانستم دنبال دانستن نرفتم . خدایا پشیمانم از اینکه چشمم را به نامحرم دوختم و دست و پایم خلاف دستورتو قدم برداشته اند· خدایا تنها به رحمت و بخشش تو چشم امید بسته ام . خدایا ! خودت گفتی ادعونی استجب لکم ومـــن بــه امید کرامت تو در خانه ات را میکوبم و توفیق عبادت و شهادت را از تو می خواهم ، خدايا ، مولا علی علیه السلام فرمود: بستر بیماری جای پیرمردان و پیرزنان است نه جای رادمردان. پس تو رحمتی فرما و شهادت در راه خودت را نصیب این بنده حقیر و ذليل عطا فرما . خدایا ! از راهی دور آمده ام تا اگر قابل باشم، سرم رامانند ابی عبدالله » و دستانم را مانند علمدار کربلا تقديم نمایم با کوله باری از گناه آمده ام و حاضرم دستها و سرم را فدا کنم بدنم در آتش خمپاره ها و تانک ها و توپ ها بسوزد، و زیر چرخهای تانکها قطعه قطعه گردد تاشاید نام این بنده ضعیف درون دفترچه شهداء ضبط گردد. خدایا ! خودت گفتی سلاح المومن دعا پس همین جا دست به دعا بر میدارم و میگویم اللهم توفيق الشهاده فی سبیلک. الهی چون با توام از جمله تاجدارانم و اگر با تو نیستم از جمله خاک بر سرانم ای کریمی که بخشنده عطائی ، ای حکیمی که پوشنده خطائی ، ای صمدی که ادراک خلق جدائی ، ای خدائی که در ذات و صفات بی همتائی ،ای راهنمائی و ای قادری که خدائی را سزائی، جان مرا صفای خود ده ، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را صفای خود ده ، الهی عذر ما را بپذیر و بر عیب های ما مگیر، و عاقبت مارا ختم به خیر بگردان .

۳.۲ - ای امت شهید پرور


سخنی دارم با شما امت حزب الله و شهید پرور : ای امت شهید پرور ، ای عشایر غیور ، و ای ذخایر انقلاب اکنون در موقعیتی قرار گرفته اید که خدا بر ما منت گذاشته و همه ما را در آزمایشگاه سخت و دشوار خود قرار داده است اکنون میخواهد بندگان صالح و نيكوكار را از میان شما مردم جدا کند میخواهد یاران واقعی حسین بن علی را انتخاب کند و میوه های به ثمر رسیده را درو کند. پس تلاش و همت به خرج دهید و کاری کنید که از این امتحان سالم به در آیید. ای امت حسین زمان، اکنون پیر جماران ندای هل من ناصر ینصرنی را سر می دهد و می فرماید «جنگی که الان ما انجام می دهیم از فروع دین لازمـتر است پس باید به این ندای قرآنی لبیک بگوئیم. شما باید از جان و دل به فرمان این سید بزرگوار و این نماینده امام زمان و این ابراهیم زمان باشید چرا که سخن وی سخن امام زمان است . سخن امام زمان سخن پیامبر است و سخن پیامبر اکرم سخن خداست. بر همه ما واجب است که فرمان و دستور الهی را عمل کنیم . اگر عمل نکنیم مشرکیم و باید فرعون وار و نمرود وار بمیریم و جایمان چاه های ویل و تاریک و خلوت و آتشین جهنم می باشد. مردم! شما را به خدا قدر این رهبر را بدانید و بفهمید که این چه نوری است که خورشید و قمر سایه اوست . این چه جانی است که همه دلها مستانه اوست . ایـن چـه شمعی است که عالم همه پروانه اوست و این حسین كیست که عالم همه دیوانه اوست. مردم همین امام بود که مک فارلین را روسیاه به کاخ سفید بلکه به کاخ سیاه برگرداند . همین امام بود که کاخ سفید واشنگتن را سیاه پوش گردانید . همین امام بود که رضاه شاه ملعون را از خانه غصبی بیرون کرد. همین امامی است که یارو یاور محرومان است و همیشه در فکر ضعفاء و فقراء می باشد. مردم همین امام بود که راه مستقیم را نشان ملت ایران داد و همین امام است که رهبری تمام مسلمین را به عهده دارد. همین امام است که اسلام را زنده کرد و نهال اسلام را کاشت . مردم حزب الله: تا آخرین قطره خون از این اسوه مقاومت و مظهر طهارت و فتوت و جوانمردی و مردانگی حمایت کنید، مردم رفیق اهل کوفه نشوید و سخنان این رهبر عالیقدر را باجان و دل گوش کنید.پس به یاری وی بشتابید و نگذارید که تنها بماند و همراه او تا ظهور مهدی موعود (عج) باشید . برادران و خواهران عزیز نهال تازه کاشته اسلام احتیاج به خون دارد. همه باید تا آخرین قطره خون و آخرین نفس از این نونهال پاسداری کنیم. باید با خون پاک آن را آبیاری کنیم . پس چرا معطل .هستید مگر شما بر روی چه چیزی ایستاده اید؟ اگر برای زن و فرزند و مادر ایستاده اید آنها را به خدا بسپارید و سرنوشت آنها را به خالق آنها واگذار کن . اگر بر روی گاو و گوسفند و مال و منال و خانه های چند طبقه مانده اید بدانید که همه اینها از دست می رودو مال و منال بی وفا ترین دوستها می باشد ، پس بیایید با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح رابر گیرید و ریشه ظلم فساد را از بین ببرید و ملتهای مظلوم را از چنگ گرگان درنده نجات دهید و با تیرها و گلوله های آتشین خود ، رژیم صهیونیزمی را از بین ببرید.

۳.۳ - منابع مسلمین به جیب چه کسی می رود؟


مردم عزیز ملتهای زیر سلطه سرزمین حجاز و کویت، بحرین و عراق و فلسطین و اردن و مصر و دیگر کشورهای جهان چشم امید به شماها بسته اند. مردم اریتره ، صحرا و مراكش و مصر در انتظار فرج شما می باشند. مردم این کشورها زیر سلطه دست نشانده های ابر قدرتها هستند منافع مسلمین معلوم نیست به جیب چه کسی می رود. شما باید این مردم زیر سلطه و جور را نجات بدهید. آنها امید به این انقلاب بسته اند. امید آنها انقلاب اسلامی ایران است . امت مسلمان امروز ۵۰ ميليون نفر مسلمان در شوروی و حدود ٦٠ ميليون نفر در چین و ٤٠ میلیون نفر در ترکیه وجود دارد که زیر خفقان حکومت های کمونیستی و مادی پرستی و الحادی ، حق هیچ گونه تبلیغ و برگزاری مراسم را ندارند. جامعه فاسد شوروی باعث شكستن ركود رشد مسلمین و حرکت آنها می شود و آنها را مسلمان اسـمـی کـرده است. مردم چرا مسلمانان ترکیه ، چرا دختران ترکیه و تونس حق رعایت حجاب اسلامی را ندارند؟ چرا هر دختری که حجاب اسلامی را رعایت میکند حق ورود به مدارس و دانشگاه و مجالس را ندارد؟

۳.۴ - چرا سه میلیون یهودی میتوانند ؟


چرا سه میلیون یهودی می توانند مردم فلسطین را واره کنند و تشکیل دولت دهند و برنامه داشته باشند ولی یک میلیارد مسلمان پراکنده در جهان باید زیر چکمه های آمریکا و شوروی و حکومت های دست نشانده و جبار زندگی کنند؟ آیا این وظیفه مانیست که دست آنها را بگیریم و از سیاه چاله ای تاریک نجات دهیم؟ آیا این وظيفه مانیست ریشه اسرائیل را برکنیم؟

۳.۵ - ای امت عرب ... ای مسلمانان


!مردم اگر با خدا باشید بدانید که خدا با شماست . ای قلمها و ای دستهای نویسنده ، ای تاریخ دگرگون و واژگون شوی اگر حقایق این ملتهای رنج کشیده را ننویسی و حقایق این انقلاب و رهبری را به جهان نرسانیده و ثبت نکنی، ای دانشمندان و ای علمائی کـه مــی دانید این انقلاب حق است و چیزی جز آزادی مستضعفین را نمی خواهد ، شماها فردای قیامت جوابگوی این خیانتها باید باشید. اگر کنار ظلم بنشينيد و «دم » بر نیاورید . امت عرب و امت مسلمان این ننگ است برای شما که اسرائیل این طفل حرامزاده صهیونیزم، مردم فلسطین را تار و مار کند و سرزمین و اولین قبله مسلمین را اشغال کند و دارد مردم لبنان را زیر فشار قرار می دهد. مگر آنها مسلمان نیستند که شما دم بر نمی آورید؟ شما تا کی می خواهید از خواب غفلت بیرون ،آیید تا کی می خواهید فهدها و شاه حسن ها و شاه حسينها و صدامـها و نامبارکها برسرزمين جزيره العرب حکمرانی کنند؟ این وقایع تلخ و ننگین را باید تاریخ ثبت کند و وقایع زشت زنده بگور کردن دختران را واقعه به خاک و خون کشیدن حجاج در خانه معظم خدارا .

۳.۶ - مردم بپا خیزید


شما ای مردم بپا خیزید و قیام کنید و به تمام دنیا بگوئید تا کی می خواهید خانه معظم کعبه این خانه امن الهى ، اين قبله مسلمین ، این موعودگاه مهدی موعود ،در چنگ و دندان این رژیم فاشیستی و آمریکائی آل سعود باشد؟ آیا خودمان نمی توانیم این خانه را اداره کنیم! پس شما باید متحد شوید و همه شما باید از تمام دنیا هیئتی تشکیل دهید و چنگ آل سعود وهابی را از خانه خدا کوتاه کنید تا دیگر نتوانند بگویند دین از سیاست جداست . این سخن را به ملت تمام دنیا بگویم شما بیائید به ایرانیان ملحق شوید و امروز ایران اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی قدرت آنرا دارد که با عمـــال آمریکا و خود آمریکا و با ابر قدرتها پنجه نرم کند و آنها را به زانو درآورد. تا به حال دیدید که چگونه و چه بلاهایی به سر این جیره خواران و فاسدان تاریخ در آوردند.

۳.۷ - و اما مردم


اما مردم شما فکر این را نکنید که در کشور گرانفروشی وجود دارد و بعضی اجناسها کمیاب است.هر انقلابی کمبود دارد، هر انقلابی گرسنگی و قحطی و جنگ و خونریزی و گریزو ناهماهنگی و احتمال وابستگی دارد. تا بحال که در نهمین سال انقلاب هستيم الحمد الله هيچ گرسنگی با وجود اینکه مارا محاصره اقتصادی و نظامی کردند نداشتیم در حال جنگ بودیم و با انواع توطئه های استکبار روبرو شدیم اما به یاری خداوند همه این توطئه ها سرکوب و نقش بر آب گردید. با وجود اینکه جنگی تمام عیار به ما تحمیل کردند، هنوز که هنوز است یک دلار بدهکار نشدیم. تا بحال روی پای خودمان ایستاده ایم مردم دشمنان اسلام و ایران میگویند ایران ما را تحقير کرده است این قدرت اسلام است این نتیجه نیت خالصانه و ایثارگرانه شما هست

۳.۸ - ای طبیبان ملت !


اما شما اى روحانيون اى طبيبان ملت به فکر مردم باشید. همیشه کاری کنید که مردم خصوصا خانواده های جنگ زده و شهید داده و غیره از شماها راضی باشند. کاری نکنید که سنگ روی دل مردم باشید و تا می توانید آنها را راهنمائی کنید. شما وظیفه دارید به خانواده های شهدا دلداری دهید .شما باید تمام اوقات را صرف رفاه این مردم و این عشایر پا برهنه ،کنید زیرا همین ها بودند که مشکلات جنگ را تحمل کردند و با پای برهنه صدام و عمالش را از وطن خود بیرون راندند و در مقابل مشکلات مادی و اقتصادی استقامت نموده اند و هنوز با وجود اینکه از لحاظ مادی جبهه را گرم نگه می دارند، بچه های غیور خود را به جبهه حق عليه باطل مى فرستند . شما روحانیون باید عامل اتحاد و وحدت باشید تفرقه و جدائی را میان قبایل و اینها بردارید و همه را به صلح و همبستگی دعوت کنید . تا میتوانید مردم را بسازید ،نه محتاج کس دیگری باشید که شما را بسازد.

۳.۹ - تو ای خواهر عزیزم


و اما تو ای خواهر عزیز : سیاهی چادر تو تیر محکم تری است بر کمر دشمنان اسلام تا خون یک شهید خواهر عزيز حجاب تو سنگر ماست پس تا می توانی حجاب خود را رعایت کن زیرا بهترین زینت زن حفظ حجاب است . امیدوارم که زینب وارزندگی کنید و در برابر مشکلات مقاومت کنید.

۳.۱۰ - پدر و مادر عزیزم


و اما تو ای پدر و مادر عزیزم تو ای مادری که شبها نخوابیدی و در فكر راحتى من بودی، تو ای مادری که شیر به من دادی و امید داشتی عصای پیری تو باشم و تو ای پدر پینه به دست بسته که شب وروز کارو زحمت و تلاش میکردی به امیداینکه رفاه حال من موجود باشد، تاشاید در آینده بتوانم دست شما را بگیرم میدانم که داغ فرزند دادن آسان نیست زیرا فرزند پاره جگر است اما این را بدانید که من امانتی بودم کنار شما و حتما شما باید این امانت را پس می دادی اما چه بهتر که در راه خدا این امانت را پس دهی . از شما خواهش می کنم که گریه نکنید زیرا اگر می خواهید روح من آرام باشد همیشه ذکر خدا کنید و گریه نکنید . پدر و مادر عزیزم معذرت می خواهم که نتوانستم يارو مددكار شما .باشم دلم میخواست بتوانم شما را کمک کنم اما چه کنم که عشق حسین به سرم زده و دارد می سوزاندم . می خواهم به سوی دیار عاشقان بروم. امیدوارم که ناراحت نشوید. باید افتخار کنید که فرزندت را در راه خدا فدا نمودی. پدر و مادر عزیزم! مرا برادران پاسدار با احترام آورده و دفن میکنند. شما را احترام می کنند اما زینب عزادار کربلا بود به جای احترام او را تا زیانه زدند به فکر واقعه کربلا باشید که بر سر کودکان حسین چه آوردند و بدنش را سه شبانه روز در آتش سوزان نینوا برروی زمین انداخته بودند تا بیابان گردها جسدها را خاک نمودند. اما تو ای برادر و خواهرم امیدوارم که بتوانید نقش یک برادر و خواهر شهید را به خوبی ایفاء نمائید از همه اقوامان و آشنایان میخواهم که اگر بدی از من ديديد مرا حلال کنید . امیدوارم اگر خلافی از این حقیر سرزده بود به دل نگیرید و مرا ببخشید . همچنین از طلاب حوزه علمیه ولی عصر دهدشت و استاد گرامی حاج آقا تقوی و برادران طلبه روحانی مقیم قم و کاشان می خواهم که اگر از من آزار و اذیتـــــی دیـــــده انــــــد مرا ببخشید. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست،
MAZ.S.abdolali.savare






جعبه ابزار