• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمد باقر مهاجر دارابی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محمدباقر مهاجر در سال دوم جنگ تحمیلی و در نوزده سالگی به شهادت رسید.


۱ - تولد

[ویرایش]

شهید محمد باقر مهاجر دارابی (۱۳۴۱ دارابکلا _ ۱۳۶۱ شلمچه) متولد روستای زیبای دارابکلا شهرستان شهید پرور میاندرودِ استان مازندران است. محمد باقر مهاجر دارابی در خانواده‌ای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه ‌السلام متولد شد، مادرش زهرا طالبی و پدرش ابراهیم نام داشت.


۲ - تحصیلات و خانواده

[ویرایش]

محمد باقر مهاجر دارابی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع ؟ با موفقیت پایان رسانید.شهید بزرگوار مجرد بود.


۳ - شهادت

[ویرایش]

محمد باقر مهاجر دارابی در عضویت بسیجی به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۱/۰۶/۱۵ هجری شمسی در شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید مهاجر پس از تشییع در زادگاهش دارابکلا دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.


۴ - فرازهایی از وصیتنامه شهید مهاجر

[ویرایش]

... نمی دانم ! خداوندا؛ تو خود دانی که چه کسی را به لقای خویش راه دهی ولی تقاضا می کنم که دیر یا زود فردا یا امروز بصره یا بیت المقدس مرا که عشقی جز تو ندارم و جز تو نمی جویم به لقاء خویش برسانی...ان شا الله... خداوندا به ما توفیق فتح کربلا ؛ نجف و قدس عزیز را بده و این افتخار را نصیب رزمندگان بنما که از همه چیز و همه امیال دنیوی در گذشته اند و تنها به یک هدف آن هم حکومت مطلق الهی بر روی زمین فکر می کنند و تنها آرزویشان و تنها سلاحی که می تواند انها را آرام کند همین شهادت در راه توست...
وقتی که فرمان امام را شنیدم که جنگیدن و پر کردن جبهه ها یک تکلیف شرعی است برای چندمین بار بر خود لازم و واجب دانستم که به ندای حسین زمان لبیک گویم لذا استوار و مصمم تصمیم به رفتن جبهه را گرفتم برای اینکه بتوانم خط سرخ شهادت را تداوم بخشم و برای اینکه بتوانم شکست آمریکا را حتمی کنم و برای اینکه بتوانم نظر خداوند کریم را به سوی خویش جلب کنم باید از خویشتن بگذرم باید با خداوند پیمان ببندم باید مخلص درگاه خداوند باشم تا خداوند بر من منت گذارد و شهادت را نصیبم بنماید و شهادت برایم افتخار آفرین است... این آخرین کلام و آخرین هدف من است و خیلی هم به خود می بالم...







جعبه ابزار