• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمدعلی علی مکه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



هفتم آذر ۱۳۳۹، در روستای لاکتراشان از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. مادرش رعنا کاردل و پدرش علی‌اصغر نام داشت. سوم راهنمایی را در مدرسه شبانه روزی امیری (شهید فهمیده کنونی) خواند. سال ۱۳۶۱ ازدواج نمود و صاحب دو فرزندِ پسر (صالح، علی) شد. عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵ کربلا به اسلام خدمت کرد. در مناطق غرب و جنوب و در حراست نیروگاه شهید سلیمی و در عملیات‌های مختلف در مسئولیت‌های مختلف از جمله اطلاعات عملیات و فرماندهی دسته خدمت می‌کرد و در زمان شهادت، رزمنده غواص در لشکر ۵ نصر بود. بیست و پنجم اسفند ۱۳۶۳ (سال پنجم جنگ تحمیلی) در منطقه هورالهویزه و در عملیات بدر در بیست و چهار سالگی به شهادت رسید. پیکرش دوازده سال در منطقه جا ماند و مفقودالاثر بود. چهاردهم تیر ۱۳۷۶ تشییع و در حسینیه روستای کمیشان دفن شد.


۱ - وصیتنامه شهید علی مکه

[ویرایش]

من بعنوان یک پاسدار مسئولیتی را بر گردن نهاده ام امیدوارم که دینم را نسبت به این مسئولیت بزرگ اداء کنم ، تاحال من زنده نبوده ام و این لحظه ای است آغاز جهاد و شهادت این را حس میکنم که تازه دارم زنده میشوم و زندگی جاویدان خود را آغاز می کنم . شهادت انسان را به ملکوت اعلی میرساند خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمن است بپذیر. یک خورده هم به فکر کسانی باشیم که خون خودشان را در کربلای امروز ایران برای برقراری حکومت الله در جهان می دهند. من از نظر مادی چیزی ندارم ولی آنچه به خاطرم میرسد به قلم می کشم . پدرجان از جبران زحمات زیادی که در طول ٢٤ سال برایم کشیده ایدعا جزم کسی هم نمی تواند جبران آن زحمات کند امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی به شما اجر بدهد. پدر عزیزم اگر به شهادت رسیدم و از اینکه در ایام پیری شما نتوانستم عضای دست شما گردم مرا حلال کنید . ما امانتی بودیم نزد شما به این دنیای مادی دل نبندید. این دنیا مهمانسرایی است که ما مهمانان این دنیائیم ، خدایا می دانم که یک روزی باید رفت امیدوارم که رفتنم در راه تو باشد . پدر، برادر و خواهر اگر جسدم را نیاورده اند گریه نکنید از انقلاب اسلامی دفاع كنيد مبادا روحیه خود را ببازید که باعث ناراحتی من است چراکه خانواده های زیادی مثل شماهستند پس میخواهم من هم در مقابل شهیدانی که پودر شده اند یا جسدشان را نگرفتند شرمنده نباشم. پدر عزیزم به نظر شما چه میکردم زمانیکه خدا مرا به مهمانی دعوت کرد من هم عاشقانه به ملاقات خدا شتافتم . بر بالای خانه مان پرچم سبز بگذار و افتخار کن که فرزندت در راه خدا به این مقام رسیده است خواهر مسلمانم تو نیز زینب وار زندگی کن و تو برادر عزیزم راه خدا بهترین و بالاترین راههاست . پس جهاد کننده این راه باش . ای امت شهید پرور تنها راه نجات اسلام و رهایی مستضعفان و پیروزی نهایی، پشتیبانی قاطع و بی دریغ و پیوستن به خط امام که همان خط اصیل پیامبر اسلام محمد صل الله علیه و آله است و از دولت اسلامی و روحانیت مبارز در هر کجا هستید دفاع کنید تا اسلام را به تمامی بلاد بشناسانید. هیچوقت امام عزیز را تنها نگذارید. ملت عزیز فکر نکنید تیر دشمن برایم غصه آور بوده به خدا قسم این نیست نه تنها شهادت برایم گواراست بلکه آنقدر به این سرنوشت علاقه داشتم که رسیدن به آن برایم هیجان آور بود همچنان که حضرت علی می فرماید گرامی ترین مرگها کشته شدن در راه خداست . پدرجان پسرم را خوب تربیت کنید و به درس بفرستید در ضمن من خیلی به روحانیت علاقه دارم دلم خواهد که پسرم را به طلبگی بفرستید. برای پسرم پدری کنید و در تربیت او کوشش کنید خدانگهدارتان باشد ان شاء الله خدا وند به شما صبر بدهد.






جعبه ابزار