نهم آذر ۱۳۴۴، در روستای خورشید از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. فرزند پنجم خانواده بود. پدرش خلیل، کشاورزی میکرد و مادرش کبری نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی در زادگاهش درس خواند. مجرد بود. به عنوان سرباز ارتش از لشکر ۷۷ خراسان در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اسفند ۱۳۶۴ (سال ششم جنگ تحمیلی) در منطقه پلنگ سور _ سنندج بر اثر اصابت تیر مستقیم در بیست سالگی خلعت شهادت پوشید. پیکرش در منطقه جا ماند و جاویدالاثر است. ۱ - وصیتنامه شهید خلیلی[ویرایش]با درود فراوان به پیشگاه و صاحت مقدس بقیه الله حجت اعظم ابن الحسن العسگری ایـن یـاری دهنده رزمندگان جبهه های نور علیه ظلمت، و نایب بر حقش روح خدا، فرمانده کل قوا پیر جماران امید محرومان جهان امام خمینی و با درود به روان تابناک کلیه شهدای راه حق و آزادی از صدر اسلام از کربلای خونین ابا عبدالله تا کربلای خونین انقلاب اسلامی و درود خدا بر تمامی پیکارگران و کفر ستیزان، این زاهدان شب و شیران روز که میروند با رزم بی امان خود نقشه های آخر صدام تکریتی را در گلو خفه نمایند. ان شاالله تعالی. و با شعار کوبنده مرگ بر آمریکا وصیت نامه ام را آغاز میکنم. پدر گرامی و بزرگوارم و مادر مهربان و دلسوزم از جبهه های حق علیه باطل سلام پس از ابلاغ عرض سلام سلامتی و خوشبختی تک تک اعضای خانواده ام را از درگاه خداوند بزرگ خواهان و خواستارم پدر گرامی، اکنون که وطن عزیز و مهمتر از اسلام در خطر اجانب هست و من سعادت پیدا نمودم در زمان حساس لباس مقدس سربازی را به تن کنم و بر علیه متجاوزین بجنگم بسیار جای خوشحالیست و من احساس میکنم که الان باید دینی را که اسلام برگردن ما دارد ادا نمایم و تمام توان و نیرو خود را در اختیار اسلام گذاشته و همچون علی اکبر ها در میدان بدرخشم و از این امتحان بزرگ الهی سربلند بیرون آیم. اکنون که بیگانه دست به تجاوز زده وظیفه تک تک ماست که سلاح در دست گیریم واز اسلام و از حیثیت و شرف و خاک پر بها وطن جمهوری اسلامی ایران دفاع نماییم. من هم اکنون به ندای امام عزیز خود لبیک گفته و بعد از تعلیمات سه ماهه آموزش به جبهه های حق علیه باطل رفتم، تا به کمک برادران رزمنده ام ،بشتابم و دوش به دوش یکدیگر با وحدت کلمه با متجاوزان بعث عراق بـه سرکردگی آمریکا بجنگیم و تقاص خون شهدای خودمان را از این جانیان از خدا بی خبر بگیریم. پدر گرامی اولا هدف اصلی من آزادی کربلاست و بعد آزادی ملتهای مسلمان جهان از سلطه گران شرق و غرب و هدف مبارزه با جلادان تاریخ سعی دارم بکشم و کشته نشوم ولی پدر جان اگر روزی سعادت نصیب من گشت و افتخار شهادت پیدا کردم از شما پدر غیور و مادر مهربانم تقاضا دارم در مرگم گریه نکنید. مثال کوه که خداوند آنها را محکمی زمین قرار داده استوار باشید و با قامت بلند و استوار قدم نهید هیچگاه کمر خم نکنید که دشمنان شما را خمود فرض کنند برایم مراسم عزای بیشتری بپا دارید. چون همین مراسم عزاهاست که مردم را به جوش و خروش می آورد. و تقاضای من از شما پدر و مادر گرامیم این است که مرا در کنار شهدای به خون غلطان خورشید دفن نمایید و از خواهرانم تقاضا عاجزانه دارم که همچون زینب وار حرکت نمایید و با حجاب اسلامی خود مشت محکمی بر دهان دشمنان داخلی و خارجی بزنید و بعد از شهادتم برادر بزرگوارم جلیل را وصی خود قرار میدهم، و از ایشان می خواهم فقط برای رضای حق تعالی قدم بردارند و خشنودی امام زمان را فراهم آورند. و اگر پدر جان همانطوریکه گفتم اگر شهادت نسیم شد گوسفندی را قربانی نمایید. از تک تک مردم شهید پرور خورشید خواهران و برادران تقاضا دارم اگر در طی دوران عمر من هر بدی از من حقیر دیده اند به بزرگواری خودشان مرا عفو نمایند و اگر کسی خیری از طرف من به ایشان رسیده برایم دعا کنند تا خداوند مرا با شهدای صدر اسلام مشهور گرداند... خداوندا پروردگارا، به عزت و جلالت قسم میدهم که مرا به مرگ طبیعی نمیرانی و مرگ در راه خود بمیران تا در قیامت در پیش سالار شهیدان لب تشنه ابا عبدالله الحسین روسفید باشم. و السلام و علیکم و رحمته الله . وبركاته ردههای این صفحه : شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران (شهرستان نکا) | شهدای جاویدالاثر (نکا) | شهدای روستای خورشید | شهدای شهرستان نکا | شهدای لشکر 77 خراسان استان مازندران
|