بیست و پنجم آبان ۱۳۳۹ در روستای ولیجیمحله از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. مادرش سیده مریم نعمتی و پدرش میرابوطالب نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در دبیرستان شهید بهشتی نکا درس خواند و دیپلم گرفت. ازدواج کرد و صاحب یک فرزند پسر (مظاهر) شد. عضو رسمی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در گردان ۴۴۶ مهندسی در لشکر ۱۶ زرهی به اسلام خدمت کرد. دوم آبان ۱۳۶۴ (سال ششم جنگ تحمیلی) ساعت یازده شب، حین عملیات گشت در تنگه ابوقریب بر اثر انفجار مین از ناحیه دست و بازوی چپ مجروح گردید و در بیست و پنج سالگی به شهادت رسید. دو روز بعد پیکرش تشییع و در امامزاده ابوالحسن کیا در زادگاهش دفن شد. ۱ - فرازهایی از وصیتنامه شهید مجیدی[ویرایش]سلام بر حسین شهید ، سلام بر خميني ادامه دهنده راه حسين و سلام بر شهيدان رهروان خط حسين و سلام بر خانواده ام كه مرا چنين بزرگ كرده اند كه در راه اسلام به جبهه حق عليه باطل هجرت نمايم تا عليه مستكبران جهاد كنم و بجنگم. اي پدر و مادر عزيزم،از شما ميخواهم كه از فراق من در پيش دوستان و دشمنان گريه و زاري نكنيد زيرا گريه شما دوستان مرا ناراحت و دشمنان مرا خوشحال خواهد كرد، اكنون كه من در اين ديار عشق و شهادت به فرامين امام و در برقراري حكومت الله هجرت كرده ام و به جبهه حق عليه باطل اعزام شده ام يقين دارم كه پيروزي از ان مستضعفين است به خدا سوگند اگر تكه تكه ام كنند فرياد ميزند خميني خميني و اگر بسوزانند مرا خاكسترم در هوا طوفاني ميشود و كاخ دژخيمان را ويران خواهد كرد. سپاس خداوند را كه بر من اين منت نهاد كه شايسته پوشيدن لباس مقدس سربازي و لباس رزم را عطا فرمود پس اين مرا بران ميدارد تا يك لحضه درنگ ننمايم و از اب و خاك خود دفاع نمايم پدر جان ارزو داشتي كه عصاي پيريت شوم ولي گلچين طبيعت اين عصاي پيري ات را درهم شكست و گل نو شكفته ي تو را كه همچون باغبان برايش زحمت كشيده اي تا كه گلي از گلستانت روزي بوي خوش طنينت باشد بر پيكر اين اجتماع،ولي خزان اين گل تو را پرپر كرد. اي مادر چه شبهايي كه بر سر گهواره تا صبح خواب را به چشمانت كه پر از مهر و محبت و چراغ شبهاي تاريك من بود راه ندادي، درود بر تو كه مرا براي قرباني در راه خدا در دامن پر مهر خود و همچون ليلاي صحراي كربلا پرورش دادي. به همسرم وصيت ميكنم كه بعد از شهادت من هرگاه خواستي گريه كني به مصائبي كه در روز عاشورا بر خاندان گرامي پيامبر امد بيفت با زينب كه در ظهر عاشورا پاره تن خود و نور چشمانش حسين را از دست ميدهد. همسرم من ميدانم كه در طول چند ماه يا سال كه با هم ازدواج كرديم هيچگونه خوشي با زندگي كردن با من نديدي من خودم را شرمنده تو ميدانم و سفارشي به تو ميكنم كه از فرزندم خوب نگهداري كن و مادري خوب برايش باش نگذار كه پسرم احساس دوري نداشتن پدر بكند. ردههای این صفحه : شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران (شهرستان نکا) | شهدای روستای ولیجی محله | شهدای شهرستان نکا | شهدای لشکر ۱۶ زرهی قزوین (مازندران)
|