• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سیدمحمدلطیف رضا توفیقی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سیدمحمدلطیف رضا توفیقی
S.mohamad.latif.reza.tofiqi
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۴۱/۱۱/۲۲ شهر دهدشت
تحصیلات دوم راهنمایی / حوزوی
وضعیت تاهل توضیحات
نوع عضویت بسیجی
مسئولیت توضیحات
شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۶ فاو
محل دفن گلزار شهدای دهدشت




۱ - سرگذشت نامه

[ویرایش]

بیست و دوم بهمن ۱۳۴۱، در شهر دهدشت از توابع شهرستان کهگیلویه به دنیا آمد. پدرش سیدعبدالنبی، روحانی بود و مادرش نعنا نام داشت. در شش سالگی پای به محیط مدرسه نهاد و پس از ۵ سال تلاش در تحصیل ، مدرک قبولی پنجم خود را از دبستان مولوی توليان اخذ کرد. در سال ۱۳۵۷ در حالیکه مشغول اخذ سیکل بود پدرش که گویا از روز اسم گذاری او این تصمیم را گرفته بود، سودای طلبه شدن را در سر او انداخت پس از مدتی او را به مدرسه علميه حجه الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد حسين موسوی در بهبهان فرستاد به این امید که کتابهای پدر و پدربزرگش را وارث باشد. او در مدرسه علمیه موسوی به جد در تلاش رسیدن کمالات معنوی و عرفانی بود و در خوشه چینی از محضر بزرگان و کسب نور از مکتب قرآن از هیچ تلاشی فروگذار نبود وقتی صدام با ارتش تا بن دندان مسلح و با حمایت استكبار جهاني ، تجاوز به میهن اسلامیان را آغاز کرد تا به خیال خود خاک جنوب را از سرند حزب بعث بگذراند ، این شهید بزرگوار چونان دیگر عشاق خونين بـال بـه ندای سبز «هل من ناصر » حسين زمان لبیک سرخ گفت و درس و بحث را جواب کرد و آتش بی امان نمرودیان را ابراهیم وار برخود هموار کرد. سه بار از طریق بسيج بهبهان و يكبار از طریق بسیج سپاه پاسداران کهگیلویه به جبهه نبرد شتافت و در عملیات های مختلف شرکت کرد. در پنجمین بار اعزام بعنوان تیربارچی وارد دسته ویژه یکی از گروهان های گردان سیف الله از لشکر ٢٥ کربلا شد و تا قبل از عملیات در بعضی مواقع امام جماعت گردان سیف الله بود. بیست و ششم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار وی در زادگاهش واقع است.
St.tofiqi

۲ - خاطراتی از شهید

[ویرایش]


۲.۱ - نمی خواهم محدود باشم


راوی : سید محمد باقر تقوی (همرزم شهید)
او سعی می کرد در جبهه گمنام باشد و شناخته نشود. از اوایل ورود به جبهه همیشه لباس بسیجی بر تن داشت. هیچ وقت با لباس روحانیت در جمع ظاهر نمی شد. یک روز موهای سرش را با ماشین اصلاح تراشید و کلاهی بر سر گذاشت. به ایشان گفتم : این کلاه شمارا بدقیافه میکند چرا لباس روحانی نمی پوشی؟ گفت: نمی خواهم محدود باشم . اگر این لباس را پوشیدم دیگر نمی توانم به رزمندگان خدمت کنم یا برایشان آب بیاورم، جارو بزنم ، غذا بپزم. آنها روحانیت را خیلی احترام میکنند اگر بفهمند من روحانی هستم دیگر نمی توانیم خدمات فعلی را انجام دهم ، از طرفی احتمال دارد فرماندهان مانع ورودم به خط مقدم، رزم شبانه يا شرکت در عملیات شوند. پس بهتر است که آنها متوجه نشوند شما هم چيزي نكو.

۲.۲ - حفظ آمادگی رزمی


راوی : سید محمد باقر نقوی (همرزم شهید)
صبحها به منظور حفظ آمادگی رزمی و همچنین تقویت روحی دو میدانی و نرمش انجام میدادیم . شهید رضا ترفیقی آیه کم من فئته قلیله غلبت فئته کثیره باذن الله الله مع الصابرین رابر وزن و ریتم خاصی در حین پاکوبیدن و نرمش به صورت بخش بخش قرائت می کرد و ما هم تکرار می کردیم این تلاوت و تکرار شور و هیجان خاصی در ما ایجاد کرده بود و نیروی جس ما را چندین برابر می کرد. در آن موقع کشور ایران در مقابل خيل عظيم کشورهای حامی عراق و کمک های نظامی دول سر سپرده عربی به صدام تنها بود و رزمندگان با اتکاء به قرآن و امدادهای الهی توانستند سپاه بیشمار دشمن را با نیروهای اندک خود زمین گیر کنند. معنی آن آیه چنین است: چه بسیار شده که به یاری خدا گروهی اندک بر سپاهی بسیار غالب آمدند.

۲.۳ - کف روی آب


راوی : خانم عزت رضا توفیقی (خواهر شهید)
شهيد تکبر نداشت، کوچک نفس بود و متواضع . با وجودی که بیشتر مواقع در منزل ما به سر می برد ولی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد . اگر آب میخواست خودش بلند می شد اگر لباس داشت خودش شست او می میگفت به مال دنیا اهمیت ندهید . مال دنیا مثل کف روی آب است ، به موجی می آید و با موجی می رود . لذا هیچ وقت از جبهه دریافت مساعده يا هزینه سفر نمی کرد. به ایشان می گفتیم شما نیازمند هستی، خانواده به این پول نیاز دارند. می گفت: ما عده ای هستیم که بابت حضور در جبهه حقوق نمی گیریم و مطالبه ای هم نداریم . پس از شهادت ایشان ، وقتی که می خواستند مطالباتش را به خانواده تحویل دهند، پدرم گفت : من هم به خاطر همراهی با فرزندم، حقوق یا مطالباتی که او با رضایت دریافت نکرد، تحویل نمی گیرم. لذا هر چه هست آن را در جهت پشتیبانی از جبهه و جنگ بــــه مصرف برسانید.

۲.۴ - قناعت یک تومانی


راوی حجه الا سلام شیخ امرالله اندرزیان (از دوستان شهید)
آخرین باری که به جبهه رفت از طریق بسیج دهدشت ثبت نام کرد. آنروز از بهبهان آمده بود و هزار تومان همراه داشت . در آن زمان هزار تومان مبلغ زیادی بود. گفتم : این پول برای چیست ؟ گفت: می خواهم آن را به بابا بدهم ، ممکن است نیاز داشته باشد خودت بیشتر نیاز داری، جوان هستی و وسایلی متناسب با سنت نیاز دارى . مثل بقیه بچه ها فيلم عکاسى بخر، وسايل ورزشی یا ملزومات مدرسه ات را خریداری کن و از آنها استفاده کن . نه نیازی ندارم ، بابا بهتر می داند چگونه آن را هزینه کند. او به حرفم گوش نداد و پولها را تحویل داد. پس از شهادت ایشان وقتی واحد تعاون سپاه دهدشت کیف و لباسش را به ما تحویل داد تنها یک تومان داخل کیفش بود.


۳ - آموزش قرآن

[ویرایش]

راوی: خانم عزت رضا توفیقی (خواهر شهید)
صبح رفت بهبهان و هنوز ظهر نشده بود برگشت. دو جلد کتاب آموزش قرآن کریم در دست داشت . خطاب به برادرانم گفت : بچه ها این کتابها را جهت استفاده خواهرانم خریدم سفارش می کنم که آنها را در یادگیری و آموزش قرآن راهنمایی کنید

۴ - وصیت نامه

[ویرایش]

الحمد الله العالمين الصلوه والسلام على محمد واله الطاهرين / ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كاتهم بنيان مرصوص. خدايا تو مى دانى فقط و فقط براى رضاى تو به جبهه آمده ام و چيزى نيست كه مرا وادرا به اين امر كند چرا كه تو فعلا مرا مختار كرده اى من آزادانه اين راه را انتخاب كرده ام و راه حسين را برگزيده چرا كه اين را راه سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت است و هيچ هم ندارد بجز كوله بارى از گناه كه از بار اين گناهان كمرم خم شده و هيچ كس نمى تواند مرا يارى كند بجز تو و ميدانى چقدر فقير و هيچ چيزندارم بجز بدنى كه چند روزى در اختيارم گذاشته اى تا از ان استفاده كنم . حالا امده ام كه جانم را فداى حسين توبكنم بلى كه اين جان هم بدست توست و توهستى كه اين جان را به موقع ميگيرى . معبودا ! تو ميدانى كه من خالصانه براى تو آمده ام . من از همه چيزهايى كه تو به من عنايت فرموده اى مى گذارم و توهم با فضل بى پايانت با من رفتار كرده و از گناهان من بگذر .كه انك انت الغفور الرحيم . معبودا ! من به هل من ناصر ینصرنی حسين علیه السلام كه سالها پيش فرمود لبيك گفته و آمده ام تو خودت فرموده اى يك قدم بيا من يك ذرع مى آيم . حلا من آمده ام هر كارى كه تو صلاح مى دانى بامن بكن من مطيع امر تو هستم و اين منتى است كه تو بر من دراى چرا كه مرا درخانه اى مسلمان پرور حسين آفريده اى در محيطى سالم رشد دادى و اين متنى است كه تو بر من دارى تا مطيع تو باشم . مولا جان من مى‌خواهم مطيع تو باشم ! پس كمك كن چرا كه تو فرموده اى من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى اجنى و من اجنى عشقى و من عشقى و من عشقنى عشقته قتلته فعلى ديته و من على ديته فان ديته . پس من تو را مى طلبم كمكم كن. اى معبود و معشوق من كمكم كن كه در هنگام ؟كرد با دلى قوى و ياد تو نبد كنم . از تو مى خواهم كه ياريم كنى تا بتوانم ؟؟؟ را به تو بسپارم و از كوه استوار تر باشم و در راه تو قدم بردارم و در هنگامه آتش و خون ذكر تو و ياد تو را هيچ گاه فراموش نكنم چرا كه انك على كل شى غدير .

اى خدا تو خودت مى دانى (اگر بگويم شايد مردم بگويند اين را از دل نگفتم و براى ريا است ولى بگذار هر كس هر چه ميخواهد بگويد) و نيك هم ميدانى به عزت و جلالت كه من نه براى اينكه خلق از من تعريف كند و نه به طبع بهشت تو به جبهه امده ام و ترس از دوزخ هم مرا نياورد . ولى تنها ترسى كه از دوزخ دارم اين است كه اگر مرا به دوزخ بيفكنى در صف دشمنان تو قرار خواهم گرفت و تو ميدانى كه اگر دنيا و آخرت را به من بدهند حاضر نيستم يك لحظه در ميان دشمنان تو باشم . من تو را ميخواهم! من دنبال تو ميگردم! من ميخواهم كه تو مرا بخواهى! من ميخواهم تو بگويى بنده من بيا كه تو را بخشيدم اى خدا تو ميدانى كه من نميدانم چگونه بخوانمت اين الفاظ و كلمات و نقوش روى كاغذ اشاره اى است كه بندگانت منظور شانرا به همديگر بفهمانند و تو سزاوار نيستى با اين الفاظ خوانده شوى ولى راهى نيست. تو در قلب من جادارى و درون مرا ميدانى! چرا كه تو شاهدى بر تمام اعضاء و جوارح من هستى و شاهد برآن چيزهايى هستى كه آن و كيلانى كه بر من گماشتى نميدانند. خدايا احساس مى كنم كه در زندان هستم و دست و پاهايم در غل و زنجير هستند نجاتم بده! كمكم كن ! الهى وربى من لى غيرك اسئله كشف ضرى و النظرفى فى امرى. مولا جان اگر پيش از اين در اين كاغذ با تو درد دل كنم ميترسم ريا بشود و لازم هم نميدانم زيرا كه تو ميدانى من در چه حالم . الهم اغفرلى كل ذنب اذنبه و كل خطيه اخطاتها بحرمت الحسين (ع) و اصحابه . و اينك اى امت امام ! واى امت خون و قيام ! اى ايرانيان ! اى هموطنان ! سر صحبت من با شماست . چشمهايتان را با زكنيد و اطرافتان را نظاره كنيد ! بخود آئيد ! اطراف شما را خون گرفته ! موجى عظيم از خون ايران و جهان را فرا گرفته! طوفان خون باريدن گرفته! طوفان خون را جوانان كشور خون و قيام كشور اسلام و قران موجب گرديده اند سيلاب هاى عظيم ازخون برپا كرده و اقيانوس هايى بيكران از خون بوجود آورده كه زمين و آسمان را فرا گرفته. اين طوفان لحظه به لحظه شديدتر مى شود . چنان طوفانيست كه طوفان نوح را از يادها برده . پس به خود آئيد . اى مردم كشور خون! ببينيد كه چگونه در و ديوار شما به رنگ خون شده ! در و ديوار كوه و دشت برو بحر شمس و قمر بر شما بانگ مى زنند ملا ئكه ندا ميدهند كه بپا خيزيد بجنگيد بكشيد و اگر نميتوانيد كشته شويد . تاريخ تكرار شده تمام کفر در مقابل تمام اسلام قرار گرفت .

اين را بدانيد كه هيچكس را نداريد و خودتان تنها هستيد . روى پايتان بايستند . متكى بخدا در درجه اول و سپس بخود باشيد . اى امت بشنويد و ببينيد كه چگونه شهدا فرياد ميزنند ! مفقودين ناله مى كنند ! اسرا انتظار مى كشند! معصومين دعا ميكنند و مهدی عجل الله شمشير مى كشد ! خدا نصرت ميدهد ملائكه نظاره مى كنند . دشمنان ميلرزند ! كفار در حال فنا و نابودى هستند . پس خود را در يابيد بيا خيزيد !! اگر كوه ها پراكنده شوند و اگر ستار گان فروريزند و اگر آسمان شكافته شوند شما محكم واستوار باشيد و ترس بدل راه ندهيد . شيطان را برانيد هواى نفس را بكشيد ودست از الله نكشيد و پيروى از رهبر پيامبر گونه تان را ادامه دهيد . چنان متحد شويد كه اگر جن و انس با هم متحدد شوند و بخواهند بين شما تفرقه بيندازند سرشان به سنگ بخورد .هيچ گاه از حسين زمان ولى امرتان خمينى اين نا خداى كشتى نجات كه ماموريت دارد شما را به ساحل نجات برساند و اين شفيع شما و اين رابط شما و مهدى دست بر نداريد و همچنين دست از پرو بال امام ( روحانيت مبارز و خدا جو ) بر نداريد . مبادا شما اهل كوفه امام را تنها بگذاريد . اهل كوفه اى كه تا قيام قيامت در چشم مسلمانان آزاده منفور و سمبل بى غيرتى و عهد شكنى و دين فروشى و اسلام كشى هستند. آنهايى كه در طول تاريخ بى وفائى شان عيان است . انهائي كه حسین علیه السلام را كشتند . لعنت خدا و نفرين رسولش بر انها باد . اى مسلمانان ! اى امت خمينى ! اى كسانيكه به ريسمان خدا چنگ زده ايد ! اى ياوران حسين ! اى امت الگو ! اى حزب خدا ! و اى اولياى خدا و اى وارثان شهيدان ! مبادا دست از امام بر داريد . مبادا امام و روحانيت را تنها بگذاريد . مبادا آيت الله منتظرى را تنها بگذاريد . ايران اين همه شهيد داده اين همه معلول داده تا اسلام را زنده كرد . اگر دست از نايب امام زمان برداشتيد قاتل اين همه شهيد هستيد و اسلامى را كه اينها با خون خود آبيارى كرده اند له كرديد و قاتل امام حسين را يارى كرديد ( يعنى در قتل حسين شريك هستيد اگر اين اسلام و انقلاب را حفظ نكنيد ) شهيدان فردا شما را پاى ميز محاكمه مى كشند . از همين حالا خود را آماده كنيد . مسئوليت شما با رفتن هر شهيد افزايش مى يابد . اى وارثان خون وقيام ! اى الگوى شجاعت و شهادت ! اى امتى كه پيامبر به شما مباهات مى كند ! مبادا ننگ صلح را بپذيريد كه مسئول هستيد . شهيدان بر شما اتمام حجت كردند . اگر ايران را با بمب اتم نيست و نابود كنند تا يك نفر شما زنده هست تن به خفت و خوارى (صلح ) ندهيد . پیام همه شهیدان جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم است . اين شعار را كه انها در عمل ثابت كرده اند شما هم ثابت كنيد . خدا همه ما را ببخشد و ياريمان كند تا بتوانيم انتقام حسين و حسينيان را بگيريم انشاء الله

واينك تواى پدر ! اى كه مهر تو سراسر وجودم را فرا گرفته پدرجان تو هميشه مرا راهنما بوده اى و هميشه از مهر و عاطفه تو برخوردار بودم . تو تا انجا كه برايت ممكن بود براى من زحمت كشيد ه اى و با اين ضعيف هيچگاه از پا ننشستى . عمر عزيزت را فداى تربيت كردن من كردى و با خون جگر مرا بزرگ كردى . حالا كه بايد جبران كنم دينم به من مأموريت داده . اگر سالم برگردم جبران مى كنم . البته كارهاى كه تو براى من كرده اى نميشود جبران كرد . ولى تا آنجا كه امكان برايم داشته هميشه بانگ دلنواز تو در گوش من است و نصيحت هاى تو در مد نظرم . تو استاد من و من شاگرد تو بوده و هستم و اين را به تو بگويم كه هميشه تو را دوست داشته و دارم اگر مرا دوست دارى سعى كن برايم گريه نكنى و پدر و مادر و خواهران و برادران محبوبم را تسلى بده و سعى كن كه از گريه آنها جلوگيرى كنى . اى خواهرانم ! اى مونسان جانم ! اى خواهرانى كه هيچگاه براى شما برادر خوبى نبودم از شما مى خواهم كه در بلاها و مصا ئب صبور و بردبار باشيد . راه زینب سلام الله را ادامه دهيد . در ميان اجتماع الگو باشيد . برادران كوچكم برادران محبوبم اگر من گاهى شما را كتك زدم براى تربيت و تأديب بود شما مرا ببخشيد و اى را بدانيد كه همه شما را دوست دارم . خواهران برادران پدر و مادر محبوبم برايم گريه نكنيد صبور باشيد و هيچگاه از خدا غافل نشويد . و اينك شما پسر عمو ها ى عزيز و محبوبم از شما ها ميخواهم كه هميشه يكى باشيد . با خدا باشيد و هيچگاه خدا را فراموش نكنيد . در هر كارى رضايت خدا را در نظر بگيريد . پدرم را يارى كنيد . مبادا شما و ديگر برادران (يعنى برادران من ) از هم جدا شويد . والسلام على عباد و الله الصالحين.
MAZ.S.mohamad.latif.reza.tofiqi






جعبه ابزار