• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 
عباس آشکاران
Profile_shahid
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۳۳/۰۳/۱۵ روستای زیارتکلا
تحصیلات پایان دوره ابتدایی
وضعیت تاهل متاهل / پنج فرزند
نوع عضویت بسیجی / ل ۲۵ کربلا
مسئولیت توضیحات
شهادت ۱۳۶۶/۰۱/۱۹ عملیات کربلای ۸
محل دفن گلزار شهدای زیارتکلا

پانزدهم خرداد ۱۳۳۳، در روستای زیارت کلا از توابع شهرستان‌نکا دیده به جهان گشود. فرزند دوم خانواده بود. پدرش فضل الله، کشاورزی می کرد و مادرش ننه جان انصاری نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند (وجیهه، روح الله، سمیه، جواد، عمار) شد. به عنوان بسیجی از لشکر ۲۵ کربلا در جبهه حضور یافت. نوزدهم فروردین ۱۳۶۶ (سال هفتم جنگ تحمیلی) در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای هشت در سی و دو سالگی به شهادت رسید. پیکرش در منطقه جا ماند و هشت سال مفقودالاثر بود. پانزدهم مرداد ۱۳۷۴ تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.


۱ - وصیتنامه شهید عباس آشکاران

[ویرایش]

اینجانب عباس آشکاران وصیت نامه خود را در تاریخ ۱۳۶۵/۱۲/۱۵ چنین آغاز میکنم. با سلام و درود بر منجی عالم بشریت مهدی موعود با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر شهیدان صحرای کربلا و شهیدان ایران و این مرز و بوم که چنین ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی کرده اند و میکنند. و امت حزب الله برادران و خواهران و ای دوستان ای آنهایی که وصیت نامه مرا گوش میکنند تأکید میکنم همه ماها باید بینش اسلامی و دین و علمی خود را بالا ببریم چرا که باید به سراغ دیگر ملت ها برویم، همه ملت های تشنه انقلابمان هستند ، گروهی به سختی در جهل و نادانی و فسادند که در برابر هر سه وظیفه ما ترفیع درجات علم ایمان است. اگر انسان نظری به مردم کشورهای اروپائی و امریکائی و دیگر کشورهای فاسد بکند، قصه می خورد، و آرزوی مرگ میکند که اینها چگونه اصلاح خواهند شد. خیلی مسئولیت ما سنگین است سعی کنیم برای آمادگی صدور انقلاب اسلامی هر چه زودتر خود را از نظر اخلاقی و فکری قوی کنیم به هر حال راه دشوار است.

اما هر گاه تفنگم قصه میگفت احساس میکردم داغی بدل دارد سنگر تنها خانه ایست که اجاره آن خون است من این خانه کوچک سنگر را با همه جهان عوض نمیکنم اما ما بقربانت آنقدر در سنگر میمانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید و این گل را تا آخرین نفر و قطره خونمان نگهبانیم. امت رسول الله و مردم همیشه در صحنه سعی کنید که در نمازهای جماعت و نماز جمعه شرکت کنید گوش به فرمان امام و رهبر باشید. با هم متحد شوید و تا آخرین قطره خونتان یار امام و ولایت فقیه باشید، تا پرچم آزادی در سراسر جهان به احتزاز در آید. اما سخنی چند با خانواده ام و عزیزانم مانند شهدای دیگر از شما میخواهم که بر مرگ من گریه و زاری نکنید و خدا را شکر کنید که هدیه ای در راه خدا اهدا کرده اید برادرم میدانید که در دوران طفولیت از نعمت پدر و مادرم بی بهره ماندم و سرپرستی ام به عهده شما بوده است زحمتها و سختی ها و مشکلات فراوانی را متحمل شده اید تا مرا بدین سن و سال رسانده اید و من اولین رزمنده از این خانواده ام که راه سرخ شهادت گام بر میدارم و این خود نتیجه و ثمره زحمات شما می باشد، پس باید افتخار کنید که چنین برادری را تربیت کرده و تحویل جامعه داده اید تا برای اسلام و میهن جانفشانی کنم. خواهرم همچون زینب صبور و بردبار باش، مبادا بعد از من گریه کنی، اگر خواستی در شهادتم گریه کنی به یاد شهدای کربلا گریه کن بیاد آور زینبی را که در کربلا داغ هفتاد برادر را تحمل کرد و صبر پیشه کرد. حجابت را سرلوحه زندگی خود قرار ده که خواهرم حجاب تو و قار توست حجاب تو کوبنده تر از خون من است که بر زمین می چکد.

همسرم اکنون که شما را رها کرده و عازم جبهه های حق علیه باطل میشوم فرزندانم را به شما میسپارم بعد از شهادتم همچون زینب صبر پیشه کن و در تربیت فرزندانم کوشا باش نکند خدای ناکرده از آنها غافل شوی همسرم زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان دهد اگر من داوطلبانه به جبهه اسلام عازم شدم شاید موقع امتحان فرا رسیده باشد. تو نیز زینب گونه پیام مرا و تمامی شهیدان را به گوش جهانیان برسان و راه شهیدان را ادامه ده، و فرزندانم را چنان تربیت کن که ادامه دهندگان راه من باشند. اما سخنی با دلبندانم ... فرزندانم اگرچه در این دنیای فانی نتوانستم پدری خوب برایتان باشم و دست نوازش به سر و رویتان بکشم و کودکی شما را رها کرده و به جبهه ها سفر کرده ام بدانید که اسلام از هر عزیزی است شما را فدای اسلام کرده و از شما دست کشیده ام راهم را ادامه دهید. دخترانم با حفظ حجاب ادامه دهنده راهم باشید زیرا این شعر گویای گفتارم میباشد.
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است / ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

پسرانم با درس خواندن میتوانند راهم را ادامه دهند زیرا آینده کشور به دست شمـا آیـند سازان خواهد بود. پسرم روح الله در سنگر مدرسه کوشا باش و چنانچه اسلام و میهن به خون نیاز داشت تفنگم را به دست گیر و راهم را ادامه ده. در خاتمه از تمام بستگان می خواهم مرا عفو نمایند. والسلام خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار






جعبه ابزار