روحانی شهید عباش آزادی با عضویت بسیجی در جبهه حضور یافت و در سن چند سالگی به شهادت رسید. ۱ - شناخت نامه[ویرایش]دوم مرداد ۱۳۴۳، در شهر یاسوج از توابع شهرستان بویراحمد دیده به جهان گشود. پدرش طفرقه و مادرش معصومه نام داشت. پس از گذراندن دوران كودكي به خواندن دروس ابتدايي مشغول گرديد. علاقه وصفناپذيري به درس و تحصيل علم از خود نشان مي داد. مراحل تحصيل را با عشق وافر و با نمرات عالي يكي پس از ديگري طي نمود. پس از اتمام مرحله ابتدايي وارد دوره راهنمايي گرديد. در اين دوران معلمان و همكلاسي هايش به استعدا سرشار و هوش و ذكاوت او پي بردند و به آينده درخشانش اميدوار گرديدند. در سالهاي پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، هرچند ايشان نوجواني كم سن وسال بودند ولي به حق يكي از عناصر فعال عرصههاي انقلاب بخصوص در راهپيماييها و تظاهرات مردمي در ياسوج بود. ورود او به دبيرستان، مقارن با شروع جنگ تحميلي بود. در همان روزها شهيد عزيز ما با عشق و حسرت، آرزو مي كرد شرايط سنياش ايجاب كند تا به جبهه رود و به تعبي لطيف خودش از بركات جنگ بهره مند گردد. آرزويي كه چند سال بعد تحقق يافت و سرنوشت و عاقبت سعادتمندانه اش را ترسيم كرد.در دبيرستان شهيد مطهري، با تلاش و كوشش چند تن از دبيران و جمعي از دانش آموزان انجمن اسلامی دانش آموزی شكل گرفت و شهيد باز هم نقش محوري داشت. در تابستان ۱۳۶۰ هنگامي كه جهاد دانش آموزي مركب از حدود يكصد نفر از دانش آموزان برگزيده تشكيل شد بازهم او بود كه تاثير حضورش كاملا نمايان و هويدا بود.در دبيرستان و جهاد دانش آموزي، انس آن شهيد با استاد فرزانه اش نقطه عطف جديدي در زندگي او پديد آورد. استاد شهيد حجه الاسلام و المسلمين شيخ عبدالله میثمی . شهيد آزادي در آن سال، جمع كوچكي را تشكيل داد تا در محضر پرفيض آن استاد ارجمند به آموزش قرآن و ادبيات عرب بپردازند. همين حركت زمينه تشكيل اولين مدرسه علميه را در ياسوج فراهم كرد. مدرسه علمیه ولی عصر یاسوج با تلاش و كوشش مستمر استاد شهيد ميثمي و جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي بيات دامت بركانه در سال ۱۳۶۰ تاسيس و تشكيل گرديد. شهيد آزادي از همان ابتدا در ضمن تحصيل، به تدريس علومي كه فراگرفته بود، پرداخت. بيان شيوا و دلنشين او مواره جمع طلاب را مجذوب خود ميكرد. پس از حدود دو سال تحصيل و تدريس در مدرسه علميه ولي عصر ياسوج، جهت ادامه تحصيل در سطوح عالي تر عازم مشهد مقدس گرديد و در جوار ساحت مقدس حضرت ثامن الحجج امام رضا عليه السلام در مدرسه علمیه حضرت آیت الله موسوی نژاد به تكميل مدارج علمي پرداخت. پس از اقامت سه ساله در مشهد مقدس و تلاش و كوشش فراوان در تقويت بنيه علمي و معنوي خويش در سال ۱۳۶۵ به شهر مقدس قم هجرت نمود و با اشتياق فراوان، آموختن دروس حوزه را آغاز كرد.پس از اتمام دروس سطح حوزه، وارد مرحله درس خارج شدند و از محضر اساتيد بزرگ حوزه بهره ها بردند. ازدواج کرد و صاحب چهار پسر شد. اين روحاني خستگي ناپذير و اين مجاهد شهيد از همان اولين سال هاي جنگ هرگاه شرايط فراهم مي شد، در جبهه ها حضور مي يافت.جبهه هاي جنوب و غرب از آبادان گرفته تا هورالعظیم و از مهران تا سردشت و ساير خطوط مرزي بارها شاهد حضور موثر وي بودند. او رزمنده اي فداكار و ايثارگر و مبلغي موفق و محبوب بود.در سال ۱۳۶۵، پس از كسب آموزش هاي رزمي ويژه به اتفاق ساير دوستان طلبه عازم جبهه هاي جنوب شد و در خطوط مختلف جبهه حضور يافت تا آن كه زمان عملیات کربلای چهار در آبادان فرارسيد و مقارن چهارم بهمن ماه همان سال زير بمباران شیمیایی دشمن راه شهادت را پيش گرفت. حضور مكرر در عملياتهاي بعد وموقعيت هاي مختلف تا پايان جنگ نشاني از عزم و اراده آهنين وي بود. ايشان گرچه از سال ۱۳۶۵ به بعد از ناحيه ريه و دستگاه گوارش به سبب گازهاي شيميايي رنج مي بردند، اما با روحيه و توان فوق العاده به تلاش و مجاهدت مستمر خويش در ميادين علم و جهاد ادامه دادند. سرانجام استاد مجاهد در بعدازظهر چهارشنبه دوازدهم ارديبهشت ۱۳۷۵ مصادف با سالروز شهادت استاد مطهري پس از آن كه مدتي در بیمارستان ساسان تهران بستري بودند به سوي حق شتافتند و به آرزوي خود و سعادت ابدي دست يافتند. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند. ۲ - خاطراتی از شهید[ویرایش]۲.۱ - ذکر اعوذ بالله در اول هر کارراوی حجه الا سلام شیخ جلال تیموری فرد (از دوستان شهید) مدت زیادی از تاسيس مدرسه علميه ياسوج نگذشته بود. ما اولین گروهی بودیم که طلبه آن مدرسه شدیم . يكروز جوان پر شور و با نشاطی وارد مدرسه شد و . با گرمی و مهربانی احوال یکایک ما را پرسید و گفت آرزو میکنم لیاقت همجواری با شماها را در این مدرسه داشته باشم. از آن خداحافظی کرد و رفت. از طلبه ها سؤال کردم که این جوان چه کسی است. گفتند: آقای عباس آزادی است . خلاصه خدا توفیق داد این برادر محترم و علاقمند در حوزه ثبت نام نمود. از استعداد سرشاری برخوردار بود. در آن موقع یک سوم کتاب ها را اساتید تدریس کرده بودند. شهید اظهار داشت لزومی ندارد به خاطر من تدریس را عقب بیندازید، من خودم را می رسانم . و همین کار را هم کرد و با پشتکاری که داشت خود را جلو انداخت . یادم هست در آغاز هر مباحثه و یا هر برنامه دیگری می گفت: اللهم صل على محمد وآل محمد اعوذ بالله من الشيطان رجيم ، بسم الله الرحمن الرحیم و به صورت غليظ این عبارات را ادا می کرد. و این روش رفتاری خاص او بود .حتى يكى دوبار مـن يـا دوسـتان طلبه ام همین عبارت را به روش او می گفتیم و می خندیدیم . شهید خودش هم می شنید اما چیزی نمی گفت که ما ناراحت شویم . فقط می گفت خدا خیرتان دهد ردههای این صفحه : شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای شهرستان بویراحمد
|